امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

امیر های مادر

تولد 14 سالگی امیراحمدجون

1393/9/2 7:49
نویسنده : مادر دوامیر
1,043 بازدید
اشتراک گذاری

از خیلی وقت قبل ،امیراحمدجون همش می گفت تولد امسالم را باید ویلامون بگیریم

اما بابا جون برا اینکه مامان جون خسته نشه پیشنهاد رستوران میزبان را داد

که اتفاقا برخلاف همیشه با استقبال همه روبرو شد

اما من و مامان به بابا گفتیم  ما دوست داریم تو ویلامون جشن تولد بگیریم

خلاصه باباجون نازنینم هم برای اینکار از صیح تا غروب ساعت شش هفت یکسره دنبال کارها و کارگرا بود

ازجمله وصل نمودن پکیج و نصب شومینه و وصل شدن آب و منبع آب ذخیره

از اون طرف هم مامانم از اداره یکسره رفت دریا کنار تا یکسری کارها و مقدمات اولیه را انجام بده

بعد اومد خونه من و داداش همراش رفتیم دریا کنار البته تو راه حدود یکساعتی دنبال خرید کردن مایحتاج شام و تولد بودیم

البته عمه نجمه و علی هم خیلی بهمون کمک کردند

خلاصه بهر طریقی بود مهمونی تولد چهارده سالگیم را در ویلامون برگزار کردیم

با آمدن مهمونا کلی شاد شدیم و باهم بازی کردیم

بعد از خوردن شام ،بابابزرگ جون که از صبح 5شنبه تا غروب کلاس داشتند  خوابیدند

و باباجون هم که اصلا بی هوش شده بود از خستگی

بنابراین خودمون به اتفاق مامان بزرگ و عمه ها و عمو و زنعمو و فرازو فریما جشن گرفتیم و

کلی بادکنک باد کردیم و شمع روشن نمودیم و فشفشه بازی کردیم

درآخر موقع بریدن کیک باباجون و بابابزرگ هم به جمع مون پیوستند

خیلی خیلی بهمون خوش گذشت

 

هفته بعد  هم خاله جونا و عزیز و بابابزرگ جون و زندایی فاطمه و دینا عمه فدا

مهمونمون بودند

علی مهدی خاله فدا اولین بار خونه ما میومد

امیرعلی جون خیلی شور و ذوق داشت

کلی با دینا و فاطیما بازی کردو البته همراه با سرو صدا

خاله ساراجون برای اینکه سرو صدای اونا کمتر بقیه را اذیت کنه به پیشنهاد مامان جونم اونا را برد تو خیابون

کمی پیاده روی کنن

خاله می گه وقتی که وارد خیابون اصلی شدیم تا من بجنبم سه تا یی تا ته خیابون را رفته بودند

اصلا صدای من هم بهشون نمیرسید

اما بعدش لب ساحل ایستادند تا من بهشون برسم

کلی بازی کردند

بعد از خوردن ناهار و هدیه گرفتن از بابابزرگ جون و عزیزجون

کمی استراحت کردیم و من هم علی مهدی کوچولو را بغل نمودم

 

دست همگی بخصوص مامان جون و بطور ویژه باباجونم درد نکنهبوس

الهی همیشه زنده باشندمحبت

پسندها (2)

نظرات (5)

خاله فدااااااااااااااااااا
3 آذر 93 9:20
سلام نور چشم خاله :ایشالله 120سال عمر با عزت داشته باشی ایشالله خدا تورو نور چشم مامان وبابات قرار بده ،ایشالله دامادیتو ببینم جای من وبچه هام خالی........قربونت برم الهی ،دست بابا ومامانت هم درد نکنه که برات سنگ تموم گذاشتند
مادر دوامیر
پاسخ
ممنونم خاله جون دلسوز و شفیقم دوستت دارم
مصطفي و خواهر كوچولوش
4 آذر 93 20:15
ان شاء الله هزار ساله بشي و سايه بابا ومامانت رو سرت باشه عزيز دل خاله.جاي ما خالي دلمون حسابي آب شد.
مادر دوامیر
پاسخ
خاله جون مهربون و صبورم خیلی خیلی دوستت دارم
عطا
10 آذر 93 21:43
سلام آقا تولدت مبارک
مادر دوامیر
پاسخ
سلام ممنونم ببخشید شما؟؟
مامان کیانوش
15 آذر 93 11:53
تولد مبارک امیراحمدجون . انشااله جشن دانشگاه . راستی ویلای جدیدتون هم مبارک انشااله بسلامتی
مامان امیرمحمد
18 آذر 93 13:49
امیراحمد جون ، عزیزم تولدت مبارک ... ببخشید خیلی دیر بهت تبریک گفتم . امیدوارم سالیان سال زندگی خوب و پر از شادی داشته باشی . مامانش بخاطر داشتن پسرهای خوبت بهت تبریک و خدا قوت میگم . امیدوارم همیشه همیشه برات اسباب شادی فراهم کنن . دستتون درد نکنه که برای دا گل پسری تو ویلا براش تولد گرفتین ... مامانی متشکریم