شرکت در آزمون مرحله چهارم المپیاد ریاضی
بعد از قبولی در سه مرحله آزمون المپیاد ریاضی برای آزمون مرحله چهارم باید به شهرستان قائمشهر می رفتیم
روز 5شنبه 13 تیر ساعت سه بعد از ظهر در مدرسه فضلیت قائمشهر آزمون داشتم
بنابراین تصمیم گرفتیم برای ناهار و همچنین جهت دست بوسی پیش عزیزجون و بابابزرگ جون بریم
تا هم خاله فرشته و فاطیما جون و خاله سمیه و فاطمه کوچولو و مصطفی جون را ببینیم و
هم امیر علی را پیش اونا بذاریم تا من امتحان بدم و برگردم.
اما امیر علی و مصطفی و فاطیما کاری کردند که قابل وصف نیست
از جیغ و داد و بازی هایپرسرو صدا
و دعواهای کودکانه بگیر تا سیخونک کردن فاطمه کوچولوی گناهی .
خلاصه مامان جونم تصمیم گرفت امیرعلی را هم همراهش به قائمشهر ببره
(باباجون هم بهمراه دیگر اعضای محترم هیأت علمی به منظور شرکت در کارگاه های
آموزشی در لاریجان شرکت داشتند و نبودند )
عزیزجون و مخصوصا خاله فرشته خیلی اصرار کردند که بچه را تو گرما نبر اذیت میشه
مامانم قبول نمی کرد می گفت دلم شور میزنه نکنه اتفاقی برای یک کدومشون بیفته ببرمش راحتترم
هوا واقعا گرم بود درجه کولر را تا آخر بردیم هنوز از بابل خارج نشده بودیم که دیدیم
امیر علی بی صدا شد، درست حدس زدید خیلی راحت خوابیده بود
حدودا ساعت 2:15 به محل آزمون رسیدیم دوستانم هم کم کم اومدند
بعداز گرفتن کارت ورود به جلسه باهم چند تا عکس یادگاری گرفتیم
رقابت تنگاتنگ و مشکلی داشتیم
دوستم یاسین شکلات دسته دار همراش بود و مشغول خوردنش بود
من به شوخی بهش گفتم : بخور تا فشارت نیفته سر امتحان.
دومی را هم از جیبش درآورد و گفت برای سر جلسه امتحان هم دارم
همه کلی خندیدم
از بس هوا گرم بود از اولیا با شربت سرد و کیک در حیاط پذیرایی کردند
زمان امتحان 45 دقیقه با 15 سوال بودمن از امتحان راضی بودم
امیدوارم همه کسانی که تلاش می کنند در همه مراحل زندگیشان موفق شوند .
مامانم همیشه میگه نباید انتظار داشته باشی تا در همه آزمونها حتما رتبه بیاری چون فقط تعداد محدودی به مرحله بعد می روند{ چون راستش را بخواید من اصلا دوست نداشتم در این آزمون شرکت کنم چون سال قبل من رتبه نیاوردم امسال هیچ رغبتی برای شرکت کردن نداشتم }
اما براتون بگم از امیرعلی جون که از گرمای هوا بیدار شده بود
خودش می گفت وقتی صدای بلندگو را شنیدم فکر کردم دارم خواب می بینم
خاله فرشته جون هم تلفنی با مامانم هماهنگ کرد تا امیر علی جون را به خونه
عمه فروغ فاطیما جون ببریم تا در استخر شون شنا کنند
وقتی رفتیم دیدیم جمعشون حسابی جمع و میانشون فقط امیر علی کمه
حدودا 10-15 دقیقه امیر علی در استخر با دختر خانمها شنا کرد
چون وسایل شنا نداشتیم ،خاله جون جلیقه شنای فاطیما را به امیر علی داد
فاطیمای گناهی حسابی لجش گرفته بود و همش تقاضای برگردوندن جلیقه اش را داشت
خاله می گفت حالا بذار تا امیر علی همین چند دقیقه هست استفاده کنه بعد میده به شما.
تا اینکه با یه تیوپ کمی سر گرمش کردند و
خلاصه امیر علی یک روز گرم آفتابی را با یک استخر خنک به پایان رسوند.