برگزاری مراسم جشن تولد شش سالگی امیرعلی جون
روز 5شنبه صبح زود بیدار شدم اما دیدم مامان جون زودتر از من بیدارشدند و
مشغول رسیدن به کارهاشون هستند
دیشب تا ساعت 12یا 1 بیداربودند همه غذا ها آماده بود و اتاق را هم تزئین کرده بودند
خاله سارا جون وقتی صبح به خانه ما امدند در کارها به مامانم کمک کردندمثلا جاروبرقی کشیدن و
باد کردن بادکنکها.البته دیشب به کمک داداش جون همه را باد کردیم اما به دلیل گرمای اتاق ،
کم باد شده بودند
خاله فرشته جون و فاطیما جون از گرگان ساعت 7 صبح دو تایی حرکت کردند و حدودا ساعت 11 پیش ما بودند البته خاله جون می گفتند خیلی محتاطانه رانندگی می کردند چون فاطیما گلی داخل ماشین بودند
وقتی مامان جون منو به حمام برد خاله سارای مهربون موهامو سشوار کشید و
من هم لباس های تولدم را پوشیدم
اولش یه بلوز بافت کلاه دار پوشیدم و بعد هم کروات گذاشتم
هرکسی منو می دید می خندید
تصور کنید روی بلوز بافت کراوات ،واقعا هم خنده دار بود اما من اینطوری دوست داشتم
خاله فرشته و مامانی بعد از نماز ،برای انجام یه کار مهم با ماشین بیرون رفتند
من و فاطیما هم حسابی از این فرصت سو استفاده کردیم و با هم جنگیدیم
گناهی خاله سارا جون ، وقتی داشت با موبایل صحبت می کرد برای اینکه ما باهم درگیر نشیم
پاشو میاورد وسط اما من از حرص شصت پاشو گاز گرفتم
داداش اینقدر از این صحنه خندید که ما اصلا دعوا کردن را فراموش کردیم
خلاصه مامان و خاله جون هم بعد از دو ساعت برگشتند و بلافاصله لباسشون را پوشیدند
اولین دوستم طه جعفرزاده سر ساعت 2 اومد و من کلی ذوق کردم
چند دقیقه بعد دوستم پرهام اومد و ما همون حیاط ماندیم تا بقیه دوستام هم بیان
و با هم مشغول توپ بازی شدیم
این دفعه خاله شفیقه جون و بشری و عرفان و عزیز جون رسیدند
بعد از انها زندایی جون و دینا خانم و خاله معصومه و سارگل و خاله جون طاهره و از همه مهمتر ماهان
دوستم (برادر زاده زندایی جون )و مادرش محبوبه جون هم آمدند
کلی شلوغ پلوغ شد
دوستم امیرعلی حسینی هم امد بعد از حدودا نیم ساعت دوستای مامان جون با بچه هاشون اومدند
سینا ،امیررضا،محمدایلیا و امیرعلی توپولو
عمه فاطمه هم زودتر از مامان بزرگ لباس پوشید و به طبقه ما آمد و با آمدن عزیز جون و خاله جون اینا ،
مامان بزرگ هم آمد پایین و بعد عمه نجمه از بابل آمدند
زنعمو و فریماه و همکار زنعمو بهمراه دخترو پسر دوقلوش که تقریبا هم سن فراز بودند هم
به جشن من اومدند
راستی یادم رفت نرگس و نازگل و محمدحسین بهمراه مادراشون و مادربزرگشون که دخترعمه مامان جون و همسایه ماهم هستند هم به جشن تولدم اومدند
دیگه همه مهمونا رسیدند
من و دوستام بعداز کلی بدو بدو کردن تو حیاط و فوتبال و دوچرخه سواری کردن با
همکاری داداش امیر احمد و فراز و پویان وعرفان همگی خیس عرق وبا لپای سرخ رفتیم بالا .
اولش روی صندلی های مخصوص خودمون نشستیم
و از مون میوه های کبابی شامل موز سیب خیار کیوی پرتقال و نارنگی پذیرایی کردند
خیلی خوردنش راحت بود
همه میوه ها پوست کنده و آماده به سیخ چوبی کشیده شده بود
بعد برای رقصیدن دعوت شدیم
که هیچ کدوم مون جز بالا و پایین پریدن کار دیگه ایی بلد نبودیم
اینبار به دعوت من به اتاق من رفتیم و کمی کامپیوتر بازی کردیم و بعضی از دوستام هم
با اسباب بازی های من سرگرم شدند
تو این فاصله مامان جون با همکاری خاله جونام میز اردور را آماده کردند
که شامل : الویه به شکلهای خارپشت و لاک پشت و ماهی بود
ژله : انار و موز و رولتی
سمبوسه و آش رشته و حلیم بادمجون و سالاد توپی و از همه مهمتر ماکارونی با ته دیگ سیب زمینی
بهمراه نوشابه و دوغ و دلستر و سبزی خوردن
همه خانمها برای پذیرایی به سالن دعوت شدند
اونوقت من و دوستام روی صندلی مخصوص خودمون نشستیم که روی میزمون با ظرفهای تم بن تنی
شامل دستمال سفره ،بشقاب و لیوان و نی چیده شده بود
گناهی زندایی جون و خاله شفیقه مهربون و خاله فرشته گل گلی و خاله سارای قشنگم
مثل گارسون از ما پذیرایی می کردند
ماکارونی و سمبوسه را در بشقاب برامون کشیدند و الویه را برای ما ساندویچ کردند و
توی لیوانهای ما هم نوشیدنی درخواستی را می ریختند و در آخر هم
برامون تو کاسه ژله ریختند و آوردند
توی این فاصله یکی دوتا از خانواده به دنبال بچه ها اومدند دوستام دلشون نمی خواست به همین زودی بروند اما وقتی مامانم بهشون برچسب بن تن هدیه داد راضی شدند
بعد از کمی شادی کردن و دست زدن ،موقع فوت کردن شمع و بریدن کیک شد
و بعد هم قسمت قشنگ جشنم باز کردن کادویی ها
البته مامان بزرگها ،خاله جونهاوزندایی و همچنین
خاله و دختر عمه و همکارای مامان جونم با هام نقدی حساب کردند مجموعا 600000تومان
من هم عاشق پول ، همونجا پاکتها را بررسی می کردم
وقتی چشمم به 50هزارتومنی می خورد چنان برقی میزد که نگو
بقیه هم زحمت کشیدند برام :
یک بلوز بافت + دو تفنگ +یک میکروسکوپ+فرغون و آبپاش+پازل فکری سه بعدی +بازی فکری پارک ماشینها+4تا ماشین +سرویس لوازم التحریر بن تن +بیلیارد +ساعت دیواری بن تن، هدیه آوردند
در آخر مراسم هم مامان جونم از زحمات همه مهمانان عزیز تشکر کرد و همه را به دیدن یه کلیپ فوق العاده زیبا دعوت کرد
هیچ کس نمی دونست توی کلیپ چیه و چه چیزهایی قرار نمایش داده بشه ؟
وقتی همه به داخل هال اومدند و روی مبل و صندلی های تک نفره نشستند کلیپ اجرا شد
همون اول با پخش اولین اسلاید همه شروع کردن به ابراز احساسات و جیغ و هورا
مامانم یک کلیپ از عکسهای سال 77 دوران عقدش و 78 عکسهای عروسی و کم کم عکس ماههای آخر دوران بارداری اش، دی 86 در حال برف بازی و آدم برفی درست کردن و
سپس عکسهای نوزادی من رو تخت بیمارستان و
آقای دکتر زاهدپاشا وخانم دکتر زینال زاده و همچنین
عکس (خاله جونها و عمو و دایی و عمه و مامان بزرگها و بابا بزرگها و داداش امیر احمد )بهمراه من و
تولد یکسالگی و دو و سه و چهار و پنج سالگی ام را پخش کرد
و همچنین چندتا عکس جالب و خنده دار من مثل توی قابلمه وماشین لباسشویی و
درحال غذا خوردن را هم گذاشت
واقعا همه یاد گذشته و اون سالها افتادند و واقعا لذت بردند
چون همه قیافه ها کلی تغییر کرده بودند
در آخر هم بی نهایت از لطف شما عزیزان و همه دوستانم سپاسگزارم
ان شالله در جشن شادی عزیزان شما شرکت کنیم