امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

امیر های مادر

کلاس ششم و ...

1392/4/18 11:01
نویسنده : مادر دوامیر
822 بازدید
اشتراک گذاری
من  امسال ،سال تحصیلی خیلی استرس آوری را گذراندم.چون دور اول کلاس ششمی های دوره ابتدایی بودیم

کتابها تفاوت زیادی داشتند با دوره های قبل .مثلا کتاب کار و فناوری و یا کتاب پژوهش که خیلی هم جالب و دوست داشتنی بود

کتاب ریاضی که خیلی حجیم شده بود و مطالب فوق العاده زیاد و تازه ایی بهمون یاد می داد

کتابهای دیگر هم همینطور،چون دوره پیش دانشگاهی برای ما حذف میشه بنابراین دروس دوران راهنمایی و حتی دبیرستان در مباحث کتاب درسی ما گنجانده شده بود مخصوصا ادبیات و ریاضی که مباحث دوران دبیرستان را آموزش می داد

از همه مهمتر هم اینکه آزمون تیزهوشان هم داشتیم

اما اینقدر دروس مدرسه سنگین و زیاد بود که اصلا وقت نمی کردیم مطالعه جانبی داشته باشیم

ولی سعی میکردم حداقل درسهای روزانه ام را خوب مطالعه کنم تا از بقیه دوستانم عقب نمونم

من و سعید و سروش و علی، رقیب سر سخت بودیم و سعی می کردیم از هم پیشی بگیریم .

مامانم همیشه میگه رقابت خیلی خوبه اما هیچ وقت به دوستات حسادت نکن ،چون حسادت خیلی بده

در آزمون واله  (دلفین  که برای استعدادهای درخشان ست )هم از طرف مدرسه شرکت می کردیم

البته در کنار درس خوندن ،من سعی می کردم تو کارهای فرهنگی و پرورشی هم شرکت داشته باشم .

با دوستم سعید در مسابقه نشریه دیواری شرکت کردیم که در  شهر رتبه دوم آوردیم

من علاوه بر نشریه دیواری در نمایش و تئاتر  هم شرکت کردم 

روزهای یکشنبه با خانم صفرپور تمرین تئاتر می کردیم

من نقش دادستان را داشتم که یه مدادتراش را دادگاهی می کردیم با همراهی دوستام وکمک خانم مربی در نمایش هم رتبه دوم آوردیم

البته  با گروه مدرسه شاهد مشترکا اول شدیم اما بعد از بررسی مجدد داوران به مارتبه دوم دادند.

خلاصه براتون بگم از زمانی که مدرسه ،کلاس ما رااز 2شنبه  بخاطر آزمون

تیزهوشان  که جمعه داشتیم تعطیل کرد

دقیقا همون شب من آنفلونزای شدید گرفتم و صبح تمام استخوانهام و گلوو سرم درد می کرد به مامانم تلفن کردم و گفتم حالم بده .

مامان بزرگ جون با هماهنگی مامانم  پیش من اومدند و برام هی چای می ریختند و جوشانده درست می کردند بهم می دادند و یک پیاز هم تیکه کرده بودند پیشم گذاشتند تا فضا آلوده  و خدای نکرده امیرعلی مریض نشه.

وقتی مادرم از اداره برگشتند متوجه تب شدید من شدند و همراه بابا جون منو به دکتر بردند و

برای کم شدن تب هم مجبور به استفاده از سرم شدم و بعدش هم دوتا آمپول پنی سیلین.

این چند روز مونده به آزمون من حسابی با قرص (سیفیکسیم) و دارو  وآمپول از خودم پذیرایی می کردم

روز آزمون همراه مامان جون آماده شدم و بابابزرگ جون ما را به محل آزمون رساند

مامانم همونجا ایستاد تا من امتحان بدم و بیرون بیام

وقتی که از در سالن بیرون آمدم مادرم را دیدم که خیلی نگرانه که من وقت کم آورده باشم .

وقتی من گفتم امتحان به نسبت  آسون بود وقت هم کم نیاوردم،مرا بوسید و گفت تو از نظر من برنده ایی،

نتیجه آزمون هرچی می خواد باشه  تو نهایت تلاشت را کردی

من باا ین حرف مادرم انگار تمام خستگی ام  در رفت و سرما خوردگی ام خوب شد 

اما بعضی از پدر مادرها  بودند که همونجا برگه بچه شون را گرفتند و داشتند تصحیح می کردند

امیدوارم هرکسی که تلاش کرد و زحمت کشید نتیجه زحماتش را بگیره.الهی آمین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان امیرمحمد
25 اردیبهشت 92 12:41
عزیزم امیدوارم با قبولیت در آزمون تیزهوشان خستگی حسابی از تن خودت و مامانت خارج بشه ...
اگرهم جز قبول شده ها نبودی اصلا مهم نیست .... به قول مامانت مهم این که تلاشتو کردی ...
چقدر لوح تقدیر همه همه مبارکت باشه


ممنونم امیدوارم شما نیز روزی شاهد گرفتن لوح های تنوع برای پسر گلتون باشید

مامان کیانوش
8 خرداد 92 13:44
ان شاءاله همیشه موفق و پیروز باشی پسرم .




پاسخ :ممنونم همچنین کیانوش جون.


خاله فدا
12 خرداد 92 8:59
سلام:خاله فدای اون چشمهای بادومی ودستهای تپل تو بشه امروز اینقدر خوشحالم اومدم اینجا بهت تبریک بگم میدونم مامان جون مهربونت به زودی قبولیت در تیز هوشان را درسایت میگذاردو لی من طاقت نداشتم انشاالله خبر موفقیتت در مراحل بالاتر بشنوم خاله فدا سرندپیتی بشه حتما اونم خیلی خوشحال شد چون زمان بیشتری باید مدرسه بمونی واون مجبور نیست به مهدکودک تبعید بشه خاله فدات بشه که روز11خرداد را برای ما قشنگ و به یاد ماندنی کردی مثل 2خرداد که مامانت برای ما قشنگش کرد انشاالله همه روز های سال برات قشنگ و نورانی بشه خواهر فدای مامان مهربونت بشه که100برابر تواسترس داشت انشالله خداقلب نورانی ش راپرازآرامش و شادی کنه


پاسخ : ممنونم عزیز خواهر الهی روزی شاهد موفقیت دختر گلت،بشری خاله فداو پسر نازت عرفان عزیزم باشم. می بوسمتون با عشق
خاله ها
12 خرداد 92 9:02
امیراحمدجون خاله هزاران بار تبریک خاله فدای سرم دستت بشه حالا خستگی ات در میره انشاالله


پاسخ : خاله فرشته نازم واقعا تو و دختر خوش زبانت را دوست داریم الهی روزی شاهد موفقیت دختر گل شماباشیم
دومین جشنواره مجازی کتابخوانی
22 تیر 92 15:44
دوست بزرگوار و عزیز دومین جشنواره بزرگ مجازی کتابخوانی در دو رده سنی آزاد و نوجوانان در حال برگزاری است. ضمن دعوت برای شرکت در این جشنواره،از شما خواهانیم تا در اجرای این برنامه با پذیرفتن عنوان"همکار افتخاری" ما را یاری فرمائید.