امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

امیر های مادر

مهمونی با همکارای مامان جون

1392/3/7 8:27
نویسنده : مادر دوامیر
330 بازدید
اشتراک گذاری

ژله 

یه روز سه شنبه سوم بهمن ماه ، مامان جون  به همراه امیر علی زود اومد دنبالم مدرسه  تا باهم به ویلامون در دریا کنار بریم.

چون ناهار مهمون داشتیم همکارای مامانم با بچه هاشون

از من بیشتر امیر علی شور و ذوق داشت

کیک یخچالی

وقتی به ویلا رسیدیم بوی غذا همه جا پیچیده بود

من و امیرعلی کمی دوچرخه سواری کردیم

بعد کمی هم با همدیگه بازی کردیم ولی هنوز همکارای مامانم نرسیده بودند

دیگه کم کم داشت حوصله مون سر می رفت چون خیلی گرسنه شده بودیم

مامانم هم طبق معمول نگران شده بود

وقتی به همکار آمل شون خانم نیکنام زنگ زد متوجه شد متاسفانه ارشیا جون نتونستند از مدرسه مرخصی بگیرند و نیومدند ولی خودشون نزدیک رسیدن هستند

مهمونی 1

و همچنین خانم بهبهانی و کیانوش جون و خانم صدای حق و آزادجون هم در حال واردشدن به شهرک هستند

مهمونی 1

خلاصه موقع غذا خوردن رسید و من و دوستام حسابی از خودمون پذیرایی کردیم 

مهمونی1

بعدش هم با هم بازی کردیم چون مهمونامون دیر رسیدند تا ناهار بخوریم ساعت تقریبا 4 شده بود

تا کمی هم بجنبیم غروب شد و هوا تاریک شده بود

ژله

ولی برای  جلسه اول آشنایی مون بعد از مدتها ،خوب بودو خوش گذشت

قرار شد دفعه دیگه  برای بعداز  سال جدید بریم خونه خانم صدای حق،چون تازه خونه جدید خریده بودند 

خلاصه بعد از کلی هماهنگی،مامان جون اینا  با همدیگر  روز سه شنبه  24 اردیبهشت

ناهار خونه شون قرار گذاشتند .

 برای همین هم وقتی من با سرویس حدودا ..........

 

ساعت یک بعد ازظهر به خونه رسیدم بلافاصله لباسم را عوض کردم و همراه مامان کیانوش به سمت بابل حرکت کردیم

وقتی به خانه آزاد جون رسیدیم  ،دیدیم چه جالب!!  ارشیا جون و مادرشون هم با ما  رسیدند

بعد از کمی استراحت و خوردن ناهار مفصل که خیلی هم خوشمزه بود و حسابی

زحمتشون زیاد شد ،تازه داشت یخ ما پسرها

مخصوصا امیر علی باز میشد که تصمیم گرفتیم بریم به باغ آزاد جون اینا.

باغ 9202

که در منطقه کیا کلا بود حدودا 15 دقیقه در راه بودیم باغی بسیار زیبا با انواع گلهای بهاری و همینطور انواع و اقسام درختان میوه داشتند

تازه یک قسمتی هم سبزیجات کاشته بودند

باغ 9202

حسابی بازی کردیم و در باغ گشتیم  من و امیر علی بلافاصله براخودمون چوب خشک و بلند پیدا کردیم و

باغ 9202

شروع کردیم به شمشیر بازی کردن اما طبق معمول امیر علی هر وقت می باخت شروع می کرد به لجبازی کردن و ادا اصول در آوردن

باغ 9202

اما من هم دیگه آب دیده شده بودم بلد بودم چه جوری گولش بزنم و دوباره باهاش بازی کنم  دیگه واقعا هلاک شده بودیم

مهمونی2

بعد از خوردن چای و حلوای خوشمزه  سه رنگ ،به سمت خانه مان حرکت کردیم

تازه براتون بگم از اینکه من و کیانوش  باید ساعت 6.5تا 8 غروب  به کلاس ریاضی کانون می رفتیم ،

واقعا توان نداشتم

اما وقتی حمام رفتم و دوش گرفتم حسابی سرحال شدم اما با این حال مادرم منو با ماشین رساند

چون اصلا  توان پیاده رفتن را دیگه نداشتم

یه روز خیلی خوب و پرکاری را گذروندیم

منتظر مهمونی بعدی ما باشید ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان امیرمحمد
12 خرداد 92 8:57
آخ دهنم آب افتاد
دلم به تاپ تاپ افتاد


پاسخ : مامان امیر محمدجون به دستپخت های خوشمزه شما که دیگه نمی رسه
تشریف بیارید تا در خدمتتون باشیم البته اگه افتخار بدید ...منتظرتونیم