رفتن به جنگل نور
هفته دوم اردیبهشت ماه درست وسط امتحانات میان ترم
بابا جون احساساتش گل کرد و تصمیمم گرفت ما رو برای ناهار ببره بیرون
اما مامان جوم مخالف غذای بیرون بودند
بنابراین تصمیم گرفتیم ناهار پخته شده مامان جون که سبزی پلو با ماهیچه بود را همراه خودمون ببریم و
بریم به مقصد آبپری و اونجا در کنار آبشار غذا بخوریم
من که از تصمیم ناگهانی اونها حسابی عصبانی بودم
شروع کردم به مخالفت و غرو لند کردن ، که من امتحان دارم و نزدیک پایان سال تحصیلی ست و شما منو درک نمی کنید و از این جور حرفها
خلاصه باباجون گفتند که فقط یک ساعت و نیم تا دو ساعت نهایت وقتت را می گیره
زیاد اونجا نمی مونیم زود برمی گردیم
تو راه والدین بنده تصمیم گرفتند بریم جنگل نور
من هم بیشتر عصبانی شدم
گفتم تا اونجا بریم و برگردیم سه ساعت میشه !!!؟؟
مامانم یکدفعه گفت آهان فهمیدم چرا امیراحمد اینهمه مخالفت می کنه !!؟
چون خاله شفیقه اینا از تهران اومدند بعدازظهر با عرفان قرار داره .
می ترسه بخاطر درس نتونه بعدازظهر خونه خاله جون بیاد
خلاصه دستمون هم پیش والدین گرامی رو شد
و برای ناهار به جنگل نور رفتیم
واقعا واقعا بسیار بسیار زیبا و قشنگ و سرسبز بود
با درختان بلند و تنومند و پرشاخ و برگ البته با پشه هایی با نیش های گزنده
کلی با ماشین داخل جنگل دور زدیم و عکس گرفتیم
و بعد از صرف ناهار به ویلا برگشتیم
و بعد از دو سه ساعت نزدیکای غروب، خونه خاله شفیقه جون هم رفتیم و تو پارک پیش خونه شون،
کلی با عرفان و امیرعلی خندان و شاداب بدمینتون و فوتبال بازی کردیم