ماجرای سفر به سرعین و سر در آوردن از کوه استاچال
برای تعطیلات آخر هفته تصمیم گرفته بودیم بریم سرعین اردبیل
از مدتها قبل مامان بزرگ جون و امیر علی با هم در مورد این سفر صحبت می کردند
امیرعلی هم که اولین بار وقتی شیرخوار بود به سرعین رفته بود خیلی مشتاق بود تا به آبگرم آنجا برود
مامان بزرگ بهش گفت هواش خیلی سرده چون کوهستانیه اما آب داغ از چشمه بیرون میاد و عسل و سرشیر و خامه اونجا فراونه
امیرعلی کلی برای مسافرت برنامه ریزی کرده بود
یک چادر مسافرتی که در مسافرت کیش خریده بود و خیلی هم با هاش سرگرم میشد
را هم قرار بود بیاره تا وقتی به اردبیل رفتیم
داخلش لباس عوض کنه
مامان جونم هم دو روز مرخصی نوشت و همه چمدون به دست منتظر اومدن باباجون
از تهران بودیم که فردا حرکت کنیم
اما براتون بگم از زمانی که بابا جون از تهران برگشتند......
واقعا خسته و کلافه بودند
از چی ؟
معلومه از ترافیک راه و شلوغی جاده های ساحلی
ما شمالیها هم که فقط از تعطیلات همین چیزا نصیبمون میشه
خیابانهای پر ترافیک و مراکز خرید شلوغ و کناره جاده پراز آت آشغال
خلاصه اینطوری شد که همه با تصمیم بابا جون موافقت کردیم که به مسافرت اردبیل نریم
چون جاده اون مسیر واقعا پرترافیک و شلوغه و بقولی قفل میشه اصلا .
حالا مونده بودیم چطوری امیرعلی را راضی کنیم ؟
بنابراین یک برنامه کوه گذاشتیم و بعدازظهر 5شنبه به سمت
کوه استاچال از توابع بندپی بابل حرکت کردیم
عمه نجمه و علی و خاله خاور و مریم و پدرش هم اومده بودند خیلی قشنگ و با حال بود
از اونجایی که ما عاشق آب و هوای بارونی و سرد هستیم حسابی لذت بردیم
کوه ما تمام قشنگیش به بکر و دست نخورده بودنشه
چون فقط از امکان برق برخورداره و آب و گاز و تلفن و اینجور چیزا خبری نیست
خدا را شکر هنوز پای مهاجران و غیر بومی به اینجا باز نشده
چقدر هم با حال بود آب آوردن از سر چشمه
واقعا برای اعصاب و ذهن و آرامش مفیده بود سرسبزی و زیبایی آنجا.
نه تلویزیونی نه خبری و نه تلفنی از هیچ جا خبر کشتن و مردن و جنگ و خونریزی اینها نداری
خلاصه تا تونستیم از خودمون پذیرایی کردیم و
چون تازه از ماه مبارک رمضان هم گذشته بود
حالا نخور کی بخور
انواع غذاها و کبابها و تنقلات
انواع بازی های دسته جمعی هم انجام دادیم
می دونید که طبق معمول امیر علی هم در همه بازی ها شریک پرو پا قرص بودند
دست بابا جون درد نکنه خیلی بهمون خوش گذشت