کلاس بسکتبال و برنده شدن دوچرخه
کلاس بسکتبال با مربیگری اقای قاسمی را خیلی دوست دارم
حدودا یکساله که مدام شنبه ها ساعت 7تا 8.5 به این کلاس تو سالن حجاب می روم
سه تا از بچه های مدرسه مون هم تو تیم ما هستن
با اینکه ماه رمضان خیلی خیلی اذیت میشم هنگام غروب،اما خیلی کلاس
بسکتبال را دوست دارم
مامانم همان محوطه پیاده روی می کنه تا من کلاسم تعطیل شه
امیرعلی جون هم بیشتر اوقات با ما به باشگاه میاد
گاهی با یه توپ بازی می کنه و گاهی با مامانم با هم هستند
تابستانها روزهای زوج ساعت 10تا11.5 هم بسکتبال داریم البته با اعضای جدید که تازه ثبت نام کردند
اما برای ما اعضای اصلی هستیم این ساعت اجباری نیست
همان غروب شنبه ها کلاس اصلی ما ست
یه صبح شنبه که به باشگاه رفتم متوجه شدم امروز همایشی علیه مواد مخدر هست
که داخل سالن باشگاه برگزار میشد
مربی ما گفت : این ساعت باشگاه ما بود
مسئول سالن گفت : ببخشید اما بجاش به شاگردهای شما بلیط قرعه کشی بیشتر می دهیم
بنا براین منو دوستام هر کدوم سه چهارتا بلیط داشتیم و بقیه حضار هم دو سه تا داشتن
بعد از سخنرانی خیلی جالب و اموزنده یکی از مسئولین در مورد هشدارهای استفاده از مواد مخدر ،
نوبت قرعه کشی جوایز شد
من اولین شماره ام بدمینتون افتاد و رفتم بالا از مسئولین گرفتم
بعد از چند دقیقه شماره بعدی من دوچرخه افتاد من کلی ذوق کردم
اما گفتم شاید بگن تو که تازه اومدی جایزه گرفتی؟
بنابراین بلیط را دادم به دوستم آرتا
آرتا چند قدمی رفت و برگشت ،خجالت کشید
من اینبار خودم رفتم و دوچرخه را گرفتم
از خوشحالی درپوستم نمی گنجیدم
کلی ذوق کردم
دوستای هم باشگاهی مامانم که در سالن حضور داشتند فورا بهش زنگ زدند و تبریک گفتند
اما چون اولش آرتا دوستم تا نصف راه رفت و برگشت ،مربی فکر کرد من با بلیط دوستم دوچرخه را برنده شدم
گفت دوچرخه فعلا باشگاه بمونه دلیلش را هم به من نگفت ، من گفتم چرا ؟
گفت : این دوچرخه هدیه باشگاه ست
بنابراین آن روز دست خالی به خونه برگشتم چون بدمینتون را هم به دوستم داده بودم
مامانم با مدیر باشگاه تماس گرفت و گفت بخاطر همایش از شما تشکر می کنم
اما پسرم جایزه اش را خونه نیاورد
مدیر باشگاه گفت : اره ما هم دیدیم مربی دوچرخه را گذاشت تو ماشینش
اما گفت که ما پیگیری می کنیم و نتیجه را به شما اطلاع می دیم
بعد از چند روز آقای مربی خودش دوچرخه را آورد و به ما تحویل داد
من هم جلسه بعد با شیرینی و بستنی از دوستام پذیرایی کردم
من هم تقدیم کردم به امیرعلی جون
البته داداش مهربونم با راهنمایی مامان ،همه پول ذخیره شده اش که حدودا 500هزارتومن را به من داد
الهی فدای داداش مهربونم بشم که اینهمه منو دوست داره
چون می گفت داداش برنده شد اما من استفاده کردم می خواست با این پول منو خوشحال کنه