امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

امیر های مادر

کلاس بسکتبال و برنده شدن دوچرخه

کلاس بسکتبال با مربیگری اقای قاسمی را خیلی دوست دارم حدودا یکساله که مدام شنبه ها  ساعت 7تا 8.5  به این کلاس تو سالن حجاب  می روم سه تا از بچه های مدرسه مون هم تو تیم ما هستن با اینکه ماه رمضان خیلی خیلی اذیت میشم هنگام غروب،اما خیلی کلاس بسکتبال را دوست دارم مامانم همان محوطه پیاده روی می کنه تا من کلاسم تعطیل شه امیرعلی جون هم بیشتر اوقات با ما به باشگاه میاد گاهی با یه توپ بازی می کنه و گاهی با مامانم با هم هستند تابستانها روزهای زوج ساعت 10تا11.5 هم بسکتبال داریم البته با اعضای جدید که تازه ثبت نام کردند اما برای ما اعضای اصلی هستیم این ساعت اجباری نیست همان غروب شنبه ها کلاس اص...
10 تير 1393

ماه مبارک رمضان

امسال ماه مبارک رمضان را کامل کامل روزه گرفتم حتی یک روز همراه بابابزرگ جون به همایشی تهران دعوت بودیم بعداز نماز ظهر رفتیم تا روزه ام درست باشه   غروبهای شنبه هم که کلاس بسکتبال دارم واقعا با سختی  می گذرونم اما خدا را شکر تا بریم خونه اذانه امسال هم مثل سالهای قبل بساط مهمونی دادن و مهمونی رفتن به راه بود اول مامان جونم سوم ماه مبارک رمضان دوستاشو دعوت کرد البته زندایی جون و دینا عمه فدا هم بودند غروب به لب ساحل هم رفتند و کلی بازی کردند موقع غذا خوردن هم حسابی بریزو بپاش کردند هفته آخر تیرماه خونه عمه نجمه دعوت شدیم چون تولدش هم بود کلی از ما پذیرایی کرد ن...
10 تير 1393

مهمونی همکاران مامان جون ویلای ما

19خرداد ماه آخرین امتحانم را دادم و خدا را شکر تعطیلات تابستانه ام شروع شد مامان جون که انگار بیشتر از من منتظر تمام شدن امتحانات من بود، ازقبل هم برنامه ریزی کرده بود که آخر هفته همکارانش را دعوت کنه ویلامون. اول برای 5شنبه برنامه ریزی کردند اما بخاطر آقا ارشیا پسر خانم نیکنام که عازم تهران خانه پدربزرگ مادربزرگشون بودند مهمونی را گذاشتند روز 4شنبه.  واقعا هماهنگی با چند نفر از شهرهای مختلف مشکله خلاصه به هرطریقی بود تلفنی از  همکاراشون اوکی راگرفتند از غروب سه شنبه در تهیه و تدارک مهمونی بودند خاله ساراجون هم به مامان کمک کردند صبح زود هم مجددا بیدارشدند بقیه کارهای مانده را انجام دادند حتی برنج را...
10 تير 1393

یک روز بسیار خوب با عرفان جون

آقا عرفان که کلاس ششم هستند بعد از امتحانات پایان ترم به همراه پدرشون به شمال اومدند (سه چهار روز تعطیلات خرداد ماه). چون بشری خانم امتحان داشتند بنابراین اجبارا خاله شفیقه مهربون با ایشان در تهران ماندند قبل از حرکت با ما هماهنگ کردند که یک روز در خدمت عرفان جان باشیم چهارشنبه خیلی منتظربودیم، اما بعد متوجه شدیم فردا پیش ما میاد 5شنبه از صبح ساعت 7 اس ام اس کاری مامانم شروع شد 1سلام صبح قشنگتون بخیر ما بیداریم وبی صبرانه منتظر 2سلام صبح بهاریتون بخیر پس کجایید چشامون چپ شد 3با سلام چند باره ،علف زیر پامون سبز شد از بس دم در ایستادیم خلاصه آقا عرفان حول حوش ساعت 11 با کوله باری از تنقلات آمدند چون دیر به...
9 تير 1393

واکسن و سنجش برای کلاس اول

  5 خرداد روز دوشنبه مامان جون با شبکه بهداشت تلفنی هماهنگ کرد برای تزریق واکسن شش سالگی چون 18 خرداد نوبت سنجش داشتم قبلش باید کارت واکسیناسیونم را در صورت تکمیل واکسنها شبکه بهداشت مهر می کرد مامان جون مرخصی ساعتی گرفت و شب قبل منو به حمام برد و صبح هم به من یک قاشق استامینوفن داد و چون دور میدون اصلا جای پارک نیست همراه بابابزرگ جون ،کارت واکسن به دست به بهداری رفتیم اما متاسفانه از شانس ما واکسن سفارش دادند اما پیدا نشد لذا باید یه روز دیگه تماس می گرفتیم اگر واکسن رسید به بهداری می رفتیم خلاصه دوشنبه هفته بعد دوباره همه اون مراحل را تکرار کردیم حمام و شربت و کارت واکسیناسیون اینبار همراه بابا...
20 خرداد 1393

جوایز گرفته شده در سال 93(سمپاد)

سومین مرحله اهداءجوایز به دانش آموزان طی مراسمی برگزار گردید. این جوایز که به صورت کارت های هدیه تهیه شده بود به دانش آموزانی که در رشته های مختلف آموزشی ، قرآنی ، ورزشی ، هنری و نمایشگاه در مرحله آموزشگاهی ، شهرستانی و استانی رتبه های برتر را کسب نموده بودند، داده شد. من سه تا کارت هدیه از مدیریت مدرسه گرفتم چون اولین بار بود به این شکل از ما تقدیر شده بود کلی خوشحال شدیم سالهای قبل در هر رشته ایی مقام می آوریم یا یه سرویس پرگار و نقاله و گونیا بود یا لوح تقدیر و یک کتاب من خودم سه تا سری سرویس پرگار از مدرسه سال قبل  گرفتم اما این بار بصورت کارت هدیه بود و در پاکتهای خیلی شیک و حتی...
20 خرداد 1393

شرکت در لیگ پایا امیراحمدجان

از طرف مدرسه برای لیگ پایا دعوت شده بودیم و باید گروه گروه می شدیم و بعد با واریز مبلغی پول  و تهیه چند تا کتاب ریاضی و فیزیک و شیمی و زیست ،اسامی گروه مان برای شرکت در مسابقات پایا  فرستاده می شد من به عنوان سرگروه و اعضا گروه را از کلاسهای دیگه انتخاب کردم بغیر از احمد نتاج که کلاس خودمون بود سعید براری و امیرحسین مهدی تبار و امیرحسین ناصری را انتخاب نمودم 5شنبه 8 اسفند ماه، مسابقه داشتیم ابتدا حدودا 15 دقیقه چند جزوه بهمون دادند و بعد از ما متحان گرفتند امتحانش فوق العاده سخت بود اما چون من تقسیم بندی کرده بودم کتابها را ،بنابراین هرکدوم از دوستام یک سری سوالها را جواب دادند من و احمدنتاج ریاضی بودیم وا...
20 خرداد 1393